شهید کمال الدین جان نثار



 

سرسبزترین بهار جاوید
تو اى سبزترین بهار جاوید! اى نشان بى نشان‏ها! اى آیینه نور! اى راز سر به مهر! اى بیکران!
تو آن روز خروشیدى و امروز. باور نمیکنم که با آن همه خروش در خاک خفته ‏اى! اى که حضور دریایى تو در آسمان‏ها جارى‏تر از رودهاست! هنوز تپش امواج پرخروش غیرتت لرزه بر اندام دشمنان می‏افکند.
ما خفتگان در ساحلت غرقه به طوفانیم و تو چه آرام، در پهنه بیکرانت، حیرتمان را به نظاره نشسته‏ اى. چه زیباست قاب عکس خالى‏ات بر دیوار قلب‏مان. هنوز در صفحه صفحه تاریخ، تفسیر حدیث جاودانگیت را می‏نویسند و چه زیباست شعر دلتنگی هامان.


شهید جان نثار به تاریخ ۱۳۳۰/۱۲/۱هجری شمسی در شهر زنجان در یک خانواده متوسط دیده به جهان گشود در اوایل زندگی در دامان پر مهر ومحبت پدر و مادری فداکار زندگی را به خوبی سپری نمود و پس از چند سالی پدر بزرگوارش را از دست داد.
در این میان مسئولیت مادر فداکار او دو چندان شد.
هم می بایستی مسئولیت خویش را ادا میکرد و هم مسئولیت پدری را بر عهده می داشت .
زندگی با فراز و نشیب هایش سپری می شد حاج کمال در سن ۷ سالگی راهی مدرسه شد .
دوره ابتدایی را در دبستان هنر شهر زنجان به پایان رساند و دوران دبیرستان را نیز در زادگاهش گذراند و در رشته ریاضی موفق به اخذ دیپلم شد.
در طی دوران دبیرستان که حاج کمال بزرگ شده بود و احساس مسئولیت مینمود به خاطراینکه به خویش متکی باشد و سربار مادر مهربان و دلسوزش نشود تابستان را در داروخانه و دیگر مشاغل عمومی کار می کرد تا مخارج تحصیل خویش را تامین نماید.
پس از اتمام تحصیلات به خدمت سربازی رفت و بعد از اتمام سربازی به استخدام اداره دامپزشکی در آمد.
در آن ایام محل کارش  در تهران بود و این ایام مصادف بود با شروع مبارزات مخفی او که با عده ای از جوانان متدین و مبارز در تهران جلسات مخفی داشتند و این جلسات بیشتر جنبه خودسازی و خودآگاهی داشت.
بین سالهای ۵۴ تا ۵۶ در اداره کشاورزی تهران مشغول فعالیت بود و در سال ۵۶ در شهر زنجان به همراهی عده ای از برادران اقدام به اجرای نمایشنامه های مذهبی که از جمله آنها بلال بود نمود که در شرایط خفقان به طور مخفی برای افراد حق جو اجرا میشد و در زمان حکومت بختیار به طور علنی در سالن آموزش و پرورش به اجرا درآمد که در آن زمان به مدت ۱۰ روز به مرحله ی نمایش گذاشته شد.
در قبل از پیروزی انقلاب در تظاهراتها ، کارهای مشکل و خطرناک را بر عهده می گرفت از جمله آنها کشیدن مجروحین به پشت صحنه نبرد بود.
اولین اسلحه ای که در شبهای پیروزی انقلاب در شهر زنجان بیرون آورده شد به وسیله حاج کمال و عده ای از دوستان وی بود که در خیابانها و گذرگاهها به پاسداری می پرداختند.
در روزهای بیست و دوم و بیست و سوم بهمن سال ۵۷ به کمک برادران مبارز که در تهران درگیری را شروع نموده بودند شتافت و بعد از اینکه پیروزی نسبی در تهران حاکم شد به زنجان برگشت و مسئولیت حفاظت تلمبه خانه زنجان را با عده ای از برادران به عهده گرفتند به طوریکه شبها را در تلمبه خانه به پاسداری پرداخته و روزها به سرکار خویش یعنی اداره کشاورزی می رفت.
حاج کمال الدین پس از پیروزی انقلاب در اسفند ماه ۵۷ ازدواج نمود و این ازدواج به قدری ساده بود که می توان گفت با یک شب نشینی دوستانه هیچ فرقی نداشت.


تبلیغات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

زیبایی و مراقبت از پوست و مو سیسمونی ارزان خدمات شومینه | تعمیر انواع شومینه ، تعمیر ترموکوپل پندار صندلی اداری رسانه فرهنگی هنری آب MRK اوپدو/اپدویی شو اخبار روز خودرو ها هفت موزیک دانلود جدیدترین موزیکها